سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سوالات امتحانی

داستان تخیلی آخرین سفر کشتی خیالی

آخرین سفر کشتی خیالی

حالا به همه نشان خواهم داد من کی هستم، این را سال‌ها بعد، با صدای کلفت مردانه‌اش به‌خود گفت، سال‌ها پس از آن‌که برای اولین بار کشتی اقیانوس‌پیمای عظیم را دید که بدون نور و بدون سر و صدا، یک‌شب مانند یک‌ساختمان بزرگ و متروک ازمقابل دهکده عبور کرد و طولش از سرتاسر دهکده بیشتر و قدش از بلندترین برج ناقوس کلیسا بلندتر بود و در ظلمت شب به سفر خود به‌سمت شهر مستعمره‌ای طرف دیگر خلیج ادامه داد، شهری که برای مقابله با دزدان دریایی، مملو از قلعه‌های جنگی بود، با بندر باستانی سیاه‌پوستان و فانوس دریایی بزرگی که حلقه‌های نور هولناکش هر پانزده ثانیه یک‌بار، دهکده را تبدیل به منظره‌ای از کوه‌های ماه، با خانه‌های نورانی و خیابان‌های آتش‌فشانی می‌کرد، و گرچه او در آن زمان پسربچه‌ای بیش نبود و صدایش هنوز مردانه نشده بود ولی از مادرش اجازه گرفته بود که شب، تا دیر وقت کنار ساحل بماند و به صدای چنگ نواختن‌های شبانة باد گوش کند ولی هنوز به‌خاطر می‌آورد که چگونه وقتی نور فانوس دریایی گشوده می‌شد، کشتی اقیانوس‌پیما ناپدید می‌شد و بار دیگر با کنار رفتن نور ظاهر می‌شد، به‌طوریکه کشتی در مدخل خلیج به‌طور مداوم ظاهر می‌شد و ناپدید می‌گشت و با تلوتلو خوردن خواب‌آلود خود سعی داشت کانال خلیج را بیابد، تا این‌که گویی سوزنی در دستگاه جهت‌یابش شکسته باشد، راه خود را به طرف صخره‌ها کج کرد، و به صخره‌ها خورد و هزاران تکه می‌شد و بی هیچ صدایی غرق شد در حالی‌که چنین برخوردی با صخره‌ها می‌بایستی تولید انفجاری پر سرو صدا می‌کرد که خفته‌ترین اژدهای جنگل ما قبل تاریخی را که پس از آخرین خیابان‌های دهکده آغاز می‌شد و در انتهای دیگر جهان پایان می‌یافت، از خواب بیدار کند، به‌طوری‌که خود او نیز تصور کرد آن‌را در خواب دیده است مخصوصاً روز بعد، موقعی که آکواریوم درخشان خلیج را دید و رنگ‌های در هم و آمیخته به هم کلبه‌های سیاه‌پوستان روی تپه‌های بندر را، و قایق‌های قاچاق‌چیان گوآیانا را که طوطی‌های معصومی دریافت می‌کردند که گلوی‌شان مملو از الماس بود، فکرکرد: همان‌طور که داشتم ستاره‌ها را می‌شمردم خوابم برده و آن کشتی عظیم را در خواب دیده‌ام، به‌طوری‌که آن‌قدر مطمئن شد که ماجرا را برای هیچ‌کس تعریف نکرد، دیگر هم به آن فکر نکرد تا درست همان شب، در ماه مارس آینده، موقعی که داشت سر اسب‌های آبی را در دریا می‌شمرد، بار دیگر کشتی اقیانوس‌پیمای خیالی را تیره رنگ و در عین حال نورانی در آن‌جا یافت و این بار آن‌قدر از بیداری خویش مطمئن بود که دوان دوان پیش مادرش رفت و جریان را برای او تعریف کرد و مادرش سه هفته تمام از غصه زار زد که از بس وارونه زندگی می‌کنی مغزت دارد می‌گندد، روز می‌‌خوابی و شب، مثل ول‌گردها دوره راه می‌افتی، و چون دسته‌های صندلی راحتی، در عرض یازده سال بیوه‌زن بودن ساییده شده بود و در آن‌روزها می‌بایستی به شهر می‌رفت تا صندلی راحتی برای نشستن بخرد و به شوهر مرده‌اش فکر کند، از فرصت استفاده کرد و از قایق‌ران تقاضا کرد که قایق را از سمت صخره‌ها براند تا پسرش آن‌چه را که در ویترین دریا دیده است، ببیند: عشق ماهی‌ها در بهار اسفنج‌ها، گوش‌ماهی‌های صورتی‌رنگ و کلاغ‌های آبی‌رنگ که در لطیف‌ترین چاه‌های دریا وجود داشت، شیرجه می‌رفتند و حتی گیسوان سرگردان مغروقین کشتی‌های مستعمره‌ای، ولی نه اثری از کشتی‌های اقیانوس‌پیمای غرق شده وجود داشت و نه از گل کلم‌های عصرانه، با این‌حال او آن‌قدر اصرار می‌کرد که مادرش به او قول داد در ماه مارس آینده او را همراهی کند، البته بدون این‌که بداند که تنها چیز مسلم آینده‌اش یک صندلی راحتی عهد فرانسیس دریک بود که در یک حراجی ترک‌ها خرید و همان شب روی آن نشست و آه کشان فکر کرد: «الوفرنة» بیچارة من! اگر بدانی فکر کردن به‌تو از روی پارچة مخمل با این ابریشم‌دوزی‌های ملکه‌وار چقدر راحت است، ولی هر چه بیشتر شوهر خود را به‌خاطر می‌آورد به‌همان اندازه نیز خون، در قلبش تبدیل به شکلات می‌شد و پر از حباب، درست مثل اینکه عوض نشستن، در حال دویدن باشد، خیس از عرق ترس و با نفسی مملو از خاک، تا این‌که طرف‌های سحر پسرش برگشت و او را در صندلی راحتی مرده یافت طوری‌که بدنش هنوز گرم بود ولی مثل کسی که مار او را گزیده باشد، یک‌مرتبه گندیده بود و درست عین همین واقعه برای چهار خانم دیگر هم پیش آمد البته قبل از این‌که صندلی راحتی را، خیلی دور در دریا بیفکند، جایی که نتواند به کسی صدمه بزند، چون در عرض قرن‌ها آن‌قدر از آن صندلی راحتی استفاده کرده بودند که دیگر ظرفیت استراحت‌بخشیدن خود را از دست داده بود، و در نتیجه پسر مجبور شد به وضعیت رقت‌انگیز یتیمی خود که همه با انگشت نشانش می‌دادند و می‌گفتند این پسر همان بیوه‌زنی است که صندلی منحوس را به دهکده آورد، عادت کند و به جای برخورداری از ترحم مردم، با خوردن ماهی‌هایی که از قایق‌ها می‌دزدید زندگی خود را بگذراند و صدایش رفته رفته دورگه شد و خاطرات گذشته خود را به‌خاطر نیاورد تا یک شب دیگر در ماه مارس که بر حسب اتفاق به طرف دریا نظر افکند، ناگهان، پروردگارا! آن نهنگ عظیم پنبة نسوز، ان حیوان غرش کننده را دید و دیوانه‌وار فریاد زد مردم بیایید آن‌را ببینید و سگ‌ها چنان به پارس کردن افتادند و زن‌ها چنان دست‌پاچه شدند که حتی پیرترین مردان نیز وحشت پدران خود را به‌خاطر آوردند و زیر تخت‌خواب‌های خود پنهان شدند چون تصور کرده بودند« ویلیام دامپیر» مراجعت کرده است و کسانی که در خیابان‌ها پراکنده شدند زحمت این را به‌خود ندادند که آن ساختمان محیرالعقول را ببینند که در آن لحظه داشت بار دیگر جهت خود را گم می‌کرد و در فاجعة سالیانة خود هزاران تکه می‌شد، بلکه پسرک را به باد کتک گرفتند و بدنش را آن‌چنان کبود کردند که با دهان کف کرده از خشم گفت: حالاخواهید دید من کی هستم، ولی تصمیم خود را به هیچ‌کس نگفت و در عوض، تمام سال را با همان فکر گذراند: حالا نشان همه خواهم داد که من کی هستم، و همان‌طورکه به انتظار ظاهر شدن مجدد کشتی باقی ماند تا آن‌چه را که انجام داد‌‌نی‌ست انجام دهد و آن این بود که یک قایق دزدید، از خلیج عبور کرد و تمام بعدازظهر را به انتظار رسیدن ساعت موعود در میان دهلیزهای بندر سیاه‌پوستان، در میان پیت خیارشوری جزائر کارائیب باقی ماند ولی آن‌چنان در ماجرای خود غرق بود که مثل همیشه در مقابل مغازه‌های سرخ‌پوستان توقف نکرد تا چینی‌های عاج را ببیند که در دندان فیل حکاکی شده بودند، و یا سیاه‌پوستان هلندی را با آن دوچرخه‌های‌شان مسخره کند، و یا مثل دفعه‌های پیش از کسانی که پوست تنشان مثل پوست مار کبرا بود و بارها دور دنیا را گشته بودند بترسد، پس مسحور رؤیای میکده‌ای که در آن بیفتک زن‌های برزیلی را می‌فروختند، متوجه چیزی نشد تا این‌که شب با سنگینی تمام ستارگانش به‌روی او افتاد و جنگل از خود عطر شیرینی از گل‌های گاردینا و مارمولک گندیده بیرون داد و او داشت در قایق سرقتی خود به طرف مدخل خلیج پارو می‌زد و چراغ را خاموش کرده بود تا نگهبانان گمرک را متوجه نکند و پانزده ثانیه با نور سبز رنگ فانوس دریایی، رؤیایی می‌شد و بعد بار دیگر به حالت بشری خود بر‌می‌گشت و می‌دانست که دارد به کانال بندر نزدیک می‌شود، نه تنها به‌خاطر این‌که نور چراغ‌های غم‌انگیز آن‌را نزدیکتر می‌دید، بلکه چون نفس کشیدن آب غمگین‌تر می‌شد و آن‌چنان غرق در خود پارو می‌زد که نفهمید از کجا ناگهان نفس هول‌ناک کوسه‌ای به او خورد، همان‌طور که نفهمید چرا شب، گویی که ستارگانش یک‌مرتبه مرده باشند، غلیظ‌تر شد و دلیلش این بود که کشتی افیانوس پیما آن‌جا بود، با هیکل عظیم خود، پروردگارا، عظیم‌تر از عظیم‌ترین چیزهای زمین و دریا، سیصد تُن بوی کوسه که آن‌چنان نزدیک به قایق عبور می‌کرد که او می‌توانست به وضوح وصله‌های فولادی بدنه‌اش را ببیند، بدون حتی یک نور در روزنه‌های بی‌انتهایش، بدون نفسی در دستگاهش، بدون روح، سکوت خود را تحمل می‌کرد، آسمان خالی خود، هوای مردة خود، زمان متوقف شدة خود، دریای سرگردان خود که یک جهان، حیوان غرق شده رویش شناور بود و ناگهان تمام این چیزها با داس نور فانوس دریایی ناپدید و برای لحظه‌ای تبدیل به‌دریای بلورین کارائیب شد، با شب ماه مارس و هوای هر روزی مرغ‌های ماهی‌خوار، و بدین سان او در میان گوی‌های شناور تنها ماند بدون این‌که بداند چه بکند، از خودش متعجبانه پرسید که شاید هم واقعاً دارد باچشم‌های باز خواب می‌بیند، نه فقط حالا بلکه دفعه‌های دیگر هم خواب بوده است ولی به‌محض این‌که این فکر به سرش زد، نفسی مرموز، گوی‌های شناور را از اول تا آخر خاموش کرد به‌طوری‌که وقتی نور فانوس دریایی عبور کرد کشتی اقیانوس پیما بار دیگر ظاهر گشت و قطب نماهایش بهم ریخته بود شاید حتی نمی‌دانست که آن دریای کدام اقیانوس است و به‌سختی در جستجوی کانال نامریی بود و در حقیقت داشت به‌طرف صخره‌ها پیش می‌رفت که او یک‌مرتبه متوجه شد آن گوی‌های شناور آخرین طلسم آن جادو است و چراغ قایق را روشن کرد، یک نور کم‌رنگ سرخ که بدون شک هیچ‌یک از دیده‌بانی‌های ادارة گمرک را به وحشت نمی‌انداخت ولی برای ناخدای کشتی همانند خورشید مشرق‌زمین بود چون بر اثر آن نور، کشتی اقیانوس پیما مسیر خود را پیداکرد و با حرکتی رستاخیزی وارد دهانة کانال شد و آن‌گاه تمام چراغ‌هایش هم‌زمان با هم روشن شد، کوره‌هایش بکار افتاد، ستارگان آسمانش روشن شدند و اجساد جانوران شناور به‌عمق فرو رفتند و در آشپزخانه، بشقاب‌ها بهم خوردند و بوی سس‌ها بلند شد و صدای ارکستر با نواختن دو نیمة ماه به‌هم و تام تام شریان‌های عشاق دریایی در سایه روشن کابین‌ها به گوش رسید ولی او آن‌قدر خشم در سینه‌اش انباشته بود که نه گذاشت از شوق گیج بشود و نه از آن سعادت به‌وحشت بیفتد، بلکه مصمم‌تر از همیشه به خود گفت حالا خواهند دید من کی هستم، پدرسوخته‌ها حالا خواهند دید! و به‌جای این‌که خود را کنار بکشد تا زیر آن دستگاه عظیم نرود، شروع کرد به پاروزدن در جلو آن، حالا خواهید فهمید من کی هستم و همان‌طور کشتی را با نور چراغ خود هدایت کرد تا این‌که آن‌قدر از اطاعت آن مطمئن شد که بار دیگر او را وادار کرد عرشه‌های خود را منحرف سازد. کشتی را از کانال نامریی بیرون کشید و گویی یک گوسالة دریایی باشد، قلادة آن‌را به طرف دهکدة خفته کشید، یک کشتی زنده و تسخیر ناپذیر در مقابل دسته‌های نور فانوس دریایی که اکنون هر پانزده ثانیه آن‌را تبدیل به آلومینیوم می‌کرد و رفته رفته صلیب‌های کلیساها پدیدار می‌شد، حالت نزار خانه‌ها، امید و کشتی اقیانوس پیما به دنبال او می رفت، با تمامی آن‌چه که در درون خود داشت دنبال او می‌رفت، با ناخدای خفته‌اش، گاوهای نمایشی در یخ یخچال‌هایش، بیماری تنها در بیمارستانش، آب‌های یتیم چاه‌هایش، ناخدای بیدار شده که صخره‌ها را به جای اسکله گرفته بود چون درست در آن لحظه صدای ضجة سوت کشتی منفجر شد، یک‌بار، او سراپا از بخاری که رویش ریخت خیس شد، یک‌بار دیگر و قایق سرقتی کم مانده بود واژگون شود، یک‌بار دیگر، ولی خیلی دیر شده بود چون پله‌های ساحل در آن نزدیکی دیده می شد، ریگ خیابان‌ها، در خانه‌های مردم دیر باور و دهکده که سراسر با نور کشتی اقیانوس پیمای وحشت‌زده روشن شده بود و او فقط فرصت کرد که خود را کنار بکشد تا بگذارد آن طوفان سهمگین پیش برود و از شوق فریاد کشید بفرمایید هیولا، درست یک ثانیه قبل از آن‌که آن کشتی فولادین زمین را بشکافد و صدای خرد شدن نودهزار و پانصد جام کریستال شامپانی، یکی پس از دیگری به گوش برسد، و آن‌وقت همه جا روشن شد و اکنون دیگر صبح یک‌روز مارس نبود بلکه ظهر درخشان یک روز چهارشنبه بود و او با رضایت خاطر توانست ناباوران را ببیند که با دهان باز به بزرگترین کشتی اقیانوس پیمای این جهان خیره شده بودند که جلوی کلیسا به گل نشسته بود، از هر سفیدی سفیدتر، بلندی‌اش بیست مرتبه بلندتر از برج ناقوس کلیسا و با طول نود و هفت مرتبه بیش‌تر از طول سرتاسر دهکده با اسمش که با حروف فلزی روی بدنه حک شده بود: «‌هالالشیلاک» و هنوز از بدنه‌اش آب‌های باستانی دریاهای مرگ قطره قطره فرو می‌ریخت.

 


مسابقه فراترازانتظار

شما عزیزان میتوانید بااین طریق درمسابقه وبلاگی سوالات امتحانی شرکت کنید:

ارسال پیام کوتاه به1112حاوی:

رمز خوددرایرانسل                  500                       09371980784

دوستان فرصت راازدست ندهید$$$$$$$

راهنما:رمز خوددرایرانسل همان رمزی است که بعد از ثبت نام درایرانسل به شماارسال میگردد.

از جوایز این دوره یک عدد لب تاپ


فیزیک

کشف سیارک های قلوه سنگی
کشف سیارک های قلوه سنگی
محققان می گویند ، سیارک های ساخته شده از سنگ هایی به اندازه شن که توسط گرانش زمین در کنار هم جمع شده اند می توانند برخوردی شبیه انفجار گلوله یک تفنگ ساچمه ای با زمین داشته باشند.

[ نجوم و اخترفیزیک ]


محققان می گویند ، سیارک های ساخته شده از سنگ هایی به اندازه شن که توسط گرانش زمین در کنار هم جمع شده اند می توانند برخوردی شبیه انفجار گلوله یک تفنگ ساچمه ای با زمین داشته باشند.
http://eeeee.persiangig.com/01/1/1/1/1/100885758606.jpg

به گزارش ایرنا ، بر اساس یک تئوری قدیمی، اگر سیارک های قلوه سنگی به اندازه کافی سریع بچرخند می توانند ماده را از طریق نیروی گریز دور کنار بزنند و تجمع دیگری از ماسه ها را به وجود آورند که در همان مدار، به دور خورشید خواهد چرخید.

اکنون محققان موفق شده اند تا وجود این جفت های سیارکی ظاهرا جداگانه را به اثبات برسانند.

به گفته محققان ، این تحقیق نه تنها این نظریه را تایید می کند بلکه می تواند عواقب عبور چنین سیارکی را از کنار زمین پیش بینی کند.

آنها می گوید، به جای تصادم یک سیارک صخره ای بزرگ با زمین ، این سیاره مورد اصابت شمار نامحدودی از ریگ ها و سنگ هایی قرار می گیرد که این سیارک ها را می سازند.

به گفته محققان، این دانش می تواند درصورت برخورد یک سیارک با زمین تفاوت هایی را در تاکتیک های دفاعی ایجاد کند.

ارسال :امیر حسین ستوده بیدختی

به درخواست (آقای)قاسمس

شعرروز

 دوست دارم قد یه بشکه بنزین ، خاطر خواتم قد یه پمپ بنزین، روز تولد تو بهترینم، هدیه بهت می دم یه کارت بنزین

   خداوندا چرا دل آفریدی ؟، چرا این دل را عاشق آفریدی ؟، اگر عاشق شدن جرم و گناه است، چرا سیمای زیبا آفریدی ؟

   با یک نگاهت زندگی را آموختم ، با یک نگاهت شروع به زندگی کردم و به یک نگاهت زندگی را باختم

   زندگی زیباست، زشتی های آن تقصیر ماست، در مسیرش هرچه نازیباست آن تدبیر ماست! زندگی آب روانی است روان می گذرد، آنچه تقدیر من و توست همان می گذرد

   نگاهم یاده باران کرده امشب، مرا سر در گریبان کرده امشب، غم و فریاد من از این و آن نیست ، دلم یاد رفیقان کرده امشب

   چشمامو وقف تــو کردم، دل به خلوت تــــو بستم ، هم ترانه پس کجایی؟! من که مردم از جدایـی، دل شکسته و غــریبم، جون میدم اگـــه نیایی

   سیب سرخی را به من بخشید و رفت، عاقبت بر عشق من خندید و رفت، اشک در چشمان سردم حلقه زد، بی مرووت گریه ام را دید و رفت

   زندگی دفتری از خاطره است ، یک نفر در دل شب ، یک نفر در دل خاک، یک نفر همدم خوشبختی هاست ، یک نفر همسفر سختی هاست ، چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد، ما همه همسفریم

   جلوه‌ها‌ کردم‌ و‌ نشناخت مرا اهل دلی، منم آن سوسن وحشی که به ویرانه دمید

   تو بارانی من باران پرستم، تو دریایی من امواج تو هستم، اگرروزی بپرسی باز گویم، تو من هستی و من نقش تو هستم

   چندیست که بیمار وفایت شده ام، در بستر غم چشم براهت شده ام، این را تو بدان اگر بمیرم روزی، مسئول تویی که من فدایت شده ام

   یادها رفتند و ما هم میرویم از یادها، کی بماند برگ کاهی در میان بادها

   زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست، هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود، صحنه پیوسته به جاست، جز آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

   به نامردی نامردان قسم خوردم که نامردی کنم در حق نامردان عالم


شعرروز

 نه دل در دست محبوبی گرفتار، نه سردرکوچه باغی برسردار، از این بیهوده گردیدن چه حاصل؟، پیاده می شوم، دنیا نگهدار

   شاید آن روز که سهراب نوشت : تا شقایق هست زندگی باید کرد، خبری از دل پر درد گل یاس نداشت، باید اینجور نوشت، هر گلی هم باشی، چه شقایق چه گل پیچک و یاس، زندگی اجبارست

   من در این کلبه خوشم، تو در ان اوج که هستی خوش باش، من به عشق تو خوشم، تو به عشق هر که هستی خوش باش

   ای که از درد دلم با خبری ، قرص دل درد مرا کی می خری؟

   روزگاری مردم دنیا دلشان درد نداشت، هر کسی غصه اینکه چه می کرد نداشت، چشم سادگی از لطف زمین می جوشید، خودمانیم زمین این همه نا مرد نداشت

   کلاس عشق ما دفتر ندارد، شراب عاشقی ساغر ندارد، بدو گفتم که مجنون تو هستم، هنوز آن بی وفا باور ندارد

   ای غم ، تو که هستی از کجا می آیی؟

هر دم به هوای دل ما می آیی

باز آی و قدم به روی چشمم بگذار

چون اشک به چشمم آشنا می آی
ی

   تصویر چشمان تو را در رویا ها کشیدم، باغ گلی از جنس نیلوفر کشیدم، تو گم شدی در جاده های ساکت و دور، من هم به دنبال نفس هایت دویدم

   باز در کلبه ی عشق،  عکس تو مرا ابری کرد، عکس تو خنده به لب داشت ولی اشک ، چشم مرا جاری کرد

   شیشه ها شکستنیست، زندگی گذشتنیست، این فقط محبت است، که همیشه ماندنیست

   تو اگر باز کنی پنجره ای سمت دلم ، میتوان گفت که من چلچله لال توام، مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف ، سخت محتاج به گرمای پر و بال توام

   راز دل با کس نگفتم چون ندارم محرمی ، هر که را محرم شمردم عاقبت رسوا شدم ، راز دل با آب گفتم تا نگوید با کسی ، عاقبت ورد زبان ماهی دریا شدم

   من آن رودم که تنها آب دارم ، نگاهی خسته و بی تاب دارم ، من عشق نور دارم در دل اما ، فقط تصویری از مهتاب دارم

   فریاد من از داغ توست ، بیهوده خاموشم مکن ، حالا که یادت میکنم ، دیگر فراموشم مکن ، همرنگ دریا کن مرا ، یکبار معنا کن مرا


فیزیک

خورشید گرفتگی جزئی از فضا
خورشید گرفتگی جزئی از فضا
این اولین باری است که رصد خانه پویایی خورشیدی ناسا به چنین رویدادی دست میزند. به تاریخ 7 اکتوبر 2010 رصد خانه فضایی ناسا برای اولین بار عبور ماه را زمانی که ماه نو مستقیمأ بین سفینه و خورشید می گذشت (در مدار هماهنگ با زمین) رصد نمود

[ نجوم و اخترفیزیک ]


خورشید گرفتگی جزئی از فضا<\/h4>

این اولین باری است که رصد خانه پویایی خورشیدی ناسا به چنین رویدادی دست میزند. به تاریخ 7 اکتوبر 2010 رصد خانه فضایی ناسا برای اولین بار عبور ماه را زمانی که ماه نو مستقیمأ بین سفینه و خورشید می گذشت (در مدار هماهنگ با زمین) رصد نمود.رصد خانه پویای خورشیدی خورشید را در طول موج های بسیار شدید فرابنفش رصد میکند و به همین علت ماه تاریک در این تصویر کسوف جزئی را ایجاد نموده است.



با اینکه برای رصدگران این تصاویر از زیبایی و جالبی خاصی برخوردار است، اما برای تیم علمی رصدخانه پویایی ارزش عملی دارد. کارل شریجویر از آزمایشگاه اخترفیزیک و خورشیدی لوک هید- مارتین می گوید: " لبه های بسیار تیز قرص ماه به ما فرصت میدهد تا خصوصیات داخل مدار تلسکوپ را اندازه گیری کنیم؛ یعنی انکسار نور روی اپتیک ها را تصحیح نموده و رشته های عظیم روی تصویر را فیلتر کنیم.



"به محض تعیین این خصوصیات، متیوانیم اطلاعات بدست آمده را جهت تصحیح داده های مان برای اثرات ابزاری بکار برده و تصاویر بعدی را به مراتب واضحتر بگیریم."

به درخواست (آقای)قاسمی

نظردهی فراموش نگردد

فیزیک

فیزیک (به زبان یونانی ?????، طبیعت و ??????، دانش طبیعت) علم مطالعه? خواص طبیعت است. این علم از مفاهیمی مانند انرژی، نیرو، جرم و بار استفاده می‌کند. یکی از کارهای اصلی این علم اندازه‌گیری کمیتهای مختلف و پیدا کردن روابط بین این کمیت‌ها است. برای همین فیزیک را علم اندازه‌گیری نیز خوانده‌اند.

امروزه فیزیکدان‌ها سامانه‌های بسیاری را بررسی می‌کنند: از ساختارهای بسیار بزرگ مانند کهکشان‌ها گرفته تا ذرات بی‌نهایت ریز و حتی سیستم‌های اقتصادی، زیستی،محیطی و مانند آن‌ها.

یکی از دانشمندان بزرگ فیزیک[چه کسی؟] گفته:

« زندگی یک بازی پیچیده است که خدا آن را ترتیب داده و ما مهره های این بازی هستیم. این بازی پایانی دارد که فقط خدا از آن آگاه است ولی قوانینی نیز دارد که برای ما معلوم نیست و هدف و وظیفه? ما در این بازی شناخت همین قوانین است. کسی که بتواند بهتر و بیشتر از سایر مهره ها این قوانین را بشناسد، جلوتر است؛ و این قوانین فیزیک نام دارد.  »

فهرست مندرجات

< type=text/java>
//if (window.showTocToggle) { var tocShowText = "نمایش"; var tocHideText = "نهفتن"; showTocToggle(); }
//]]>

 نظریه‌ها و مفاهیم

هدف اصلی علم فیزیک توصیف تمام پدیده‌های طبیعی قابل مشاهده برای بشر توسط مدل‌های ریاضی (به اصطلاح کمی کردن طبیعت)است. تا قبل از قرن بیستم، با دسته بندی پدیده‌های قابل مشاهده تا آن روز، فرض بر این بود که طبیعت از ذرات مادی تشکیل شده است و تمام پدیده‌ها به واسطه? دو نوع برهمکنش بین ذرات (برهمکنش‌های گرانشی و الکترومغناطیسی) رخ می دهند. برای توصیف این پدیده‌ها نظریه‌های زیر به تدریج شکل گرفته و تکامل یافتند:

1-مکانیک کلاسیک (توصیف رفتار اجسامی که اندازه ای معمولی دارند و با سرعتی معمولی در حال حرکتند)

2-الکترومغناطیس(توصیف رفتار مواد و اجسام دارای بار الکتریکی)

3-ترمودینامیک و مکانیک آماری (توصیف پدیده‌های مرتبط با گرما بر حسب کمیت‌های ماکروسکوپی و یا میکروسکوپی)

به مجموع این نظریه‌ها فیزیک کلاسیک گفته می‌شود.

در ابتدای قرن بیستم پدیده‌هایی مشاهده شدند که توسط این نظریه‌ها قابل توصیف نبودند. بعد از پیشرفتهای بسیار بنیادی در ربع اول قرن بیستم نظریه‌های فیزیکی با نظریه‌های کاملتری که این پدیده‌ها را نیز توصیف می‌کردند جایگزین گشتند. مهم‌ترین تغییر تشکیل دو دینامیک متفاوت برای اجسام ریز و اجسام بزرگ است. چون دینامیک اجسام بزرگ از لحاظ فلسفی به دینامیک قبلی نزدیکی زیادی دارد( بر خلاف دینامیک اجسام ریز که فلسفه‌ای کاملاً متفاوت با آن دو دارد) نظریه‌ها به دو دسته استفاده کننده از دینامیک بزرگ (اصطلاحاً کلاسیک) و کوانتمی تقسیم شدند.نظریه‌های فیزیک مدرن عبارت اند از:

1-نسبیت عام (برهمکنش گرانشی و دینامیک اجسام بزرگ)

2-مکانیک کوانتمی (دینامیک اجسام ریز)

3-مکانیک آماری (حرکت آماری ذرات بر پایه دینامیک کوانتمی)

4- الکترودینامیک کلاسیک (برهمکنش الکترومغناطیسی و نسبیت خاص)

بعدها با پیدا شدن دو برهمکنش دیگر (برهمکنش هسته‌ای قوی و برهمکنش هسته‌ای ضعیف) برای فرمولبندی آنها هم اقدام شد و از نسبیت خاص برای تمام نظریه‌ها استفاده شد و کل نظریه‌ها عبارت شدند از :

1- نسبیت عام

2-مکانیک آماری

3- الکترودینامیک کوانتمی QED (برهمکنش الکترومغناطیسی و دینامیک کوانتمی)

4-کرومودینامیک کوانتمی QCD (برهمکنش هسته‌ای قوی و دینامیک کوانتمی)

5-نظریه ضعیف کوانتمی (برهمکنش هسته‌ای ضعیف و دینامیک کوانتمی بعداً با تلفیق با الکترودینامیک نظریه الکترو ضعیف کوانتمی را ساخت)

تمام این نظریه‌ها به جز نسبیت عام از دینامیک کوانتمی استفاده می‌کنند. به مجموعه‌ای ازQED وQCD ونظریه ضعیف اصطلاحآ مدل استاندارد ذرات بنیادی گفته می‌شود.

امروزه بسیاری از فیزیکدانان به دنبال متحد کردن چهار برهمکنش (نظریه وحدت بزرگ) می‌باشند که مشکل اصلی وارد کردن گرانش و استفاده از دینامیک کوانتمی برای گرانش می‌باشد. نظریه‌های گرانش کوانتمی و به خصوص نظریه ریسمان از نمونه‌های این تلاشها است. همچنین بیشتر نظریه‌های جدید از مفهومی به نام میدان استفاده می‌کنند که به نظریه‌های میدان مشهور هستند.


سوالات ادبیات

-املای کدام گزینه غلط است؟

الف) مزاهر                 ب) مضاهر                 ج)مظاهر              د)مذاهر

2-با توجه به جمله، واژه های صحیح را انتخاب کنید.

 یکی ازخدمات ذوقی و فرهنگی ایرانیان به اسلام از راه زبان فارسی بود

خوش نویسی                  معماری                  نقاشی                      همه موارد

3-در کدام گزینه غلط املایی دیده نمی شود:

الف)نوجوان بسیجی وسیّت نامه اش را می نویسد.

 

ب)جوانان ما با پشتوانه ی ایمان و حمّت و غیرت توانسته اند استعداد جوشان خود را به نمایش بگذارند.

ج)ادبا و سخنوران ایرانی،حقایق اسلامی و معانی لطیف قرآنی را درمیان حکایات شیرین خود آورده اند.

د)آری خدا خاسته بود او غم خوار همه ی دردمندان و محرومان باشد.

4-با توجه به معنی املای کدام واژه نادرست است:

الف)صواب: پاداش                 ب)صبا:بادملایم                ج)اثاث:وسایل خانه           د)خواستن:طلب کردن

5--مفهوم کلی شعر گل یکی دوپیرهن/بیشتراز غنچه پاره کرده است چیست؟         

 

داشتن تجربه                        شکوفایی گل                     راززندگی                     عمرکوتاه گل

 

6-درکدام گزینه صفت درمحل خودبه کارنرفته است؟

 

دریای ژرف                     جاده طوفانی                        کوه طویل                      مسافرغریب

 

7-کدام گزینه ازلحاظ معنی بابقیه متفاوت است؟

 

پرچین                           چیر                                   کیر                              خانه روستایی

 

8-کدام گزینه معنی واژه تفوق نیست؟

 

برتری                          مزیت                               رجحان                            جلوه

 

9-کدام یک کلمه غیر ساده می باشد؟

ایده                             پیغمبر                               دیوان                               گزینه 2و3

 

10-زیباترین بیت قطعه چه نام دارد؟

بیت القطعه                   شاه بیت                             بیت الغزل                         هیچکدام

 

11-کدام یک کلمه قصاراست؟

میوه نیروی بدن                                        استقلال آزادی جمهوری اسلامی   

کار ما کارخداست                                     هیچکدام

12-خط تیره چه کاری رادرجمله انجام می دهد؟

برای زیبایی            برای وقت گذرانی            به جای اسم نویسنده           هیچکدام

13-چهارویژگی ایرانیان راازنظرشاردن کدامند؟

متین                    باوقار                         مسرف                          همه موارد

14-منظورازبیت^ به هریک زین مقاصد چون نهی گوش       مکن مقصد اصلی فراموش^چه میباشد؟

خدا                   عمل                            فکر                             موارد1و2

15-فظیلت یعنی چه؟

برتری              خوشی                          خوبی                            هیچکدام