شعرروز
نرسد دست تمنا چو به دامان شما ، میتوان چشم دلی دوخت به ایوان شما ، از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست ، نیمه جانی سست در این فاصله قربان شما
جان اسیر دل، دل اسیر دوست، دوست چه میداند، دل اسیر اوست
کاش بدونی نبودنت ، ندیدنت یا واسه همیشه رفتنت هرگز بهونه نمی شه واسه از یاد بردنت
یاری که داد بر باد آرام و طاقتم را، ای وای اگر نداند قدر محبتم را
قلب من در هر زمان خواهان توست ،این دو چشمان عاشقم مهمان توست ، گرچه لبریز از غمی درمانده ام ، این نگاهم در پی درمان توست
تمام شیرینی عسل از بوسه است، پاسخ هر بوسه ای یک بوسه است، بهترین هدیه پس از یک انتظار، بشنوید از من فقط یک بوسه است
غبار از چهره ی نازت بگیرم یک شب پرده از رازت بگیرم تو در چشمان من یک سیب سرخی خدا قسمت کند گازت بگیرم
شکوفهای صورتی فدای مهربونیات، یه دل که بیشتر ندارم اونم فدای خوبیات
کاش آن لحظه که تقدیم تو شد هستی من، میسپردم که مراقب باشی
جنس این جام بلورست، پر از عشق و غرور است
مبادا که بازیچه شود، میشکند
سکوتی بود بر قلبم که با آن میزدم فریاد، اگر از شهر غم رفتی مرا هرگز مبر از یا
عمری با غم عشقت نشستم ، به تو پیوستم واز خود گسستم ، ولیکن سرنوشتم این سه حرف بود ، تو را دیدم، پرستیدم ، شکستم.
یک نگاه بر ابر کردم، ابر باریدن گرفت، تکیه بر دیوار کردم، خاک بر فرقم نشست، خاک بر فرقش نشیند، آن که یار از من گرفت.
بـودنم را هیچ کس باور نداشت، هیچ کس کاری به کار من نداشت، بنویسید بعد مرگم روی سنگ، با خطو طی زیبا و خیلی قشنگ، او که خوابیده است در این گورستان سرد، بودنش را هیچ کـس باور نکرد.
قاصدک حرف دلم را تو فقط می دانی، نامه عاشقیم را تو فقط می خوانی، قاصدک هیچ کس با من نیست همه رفتند ، تو چرا می مانی؟
عهدی که با تو بستم هرگز گسستنی نیست ، من مخلص تو هستم لازم به بستنی نیست
نیلوفر تنها در این دنیا منم من، آن بی کسی که مانده دراینجا منم من ،جز عالمی دلدار و یار و دلبر و عشق ، آن کس که بی کس مانده و تنها منم من